- مرجع دانلود جدیدترین مقالات ورد و پاورپوینت

برچسب: باورهای خرافی و نقش آن در زندگی

ذهن جستجوگر بشر از ابتدای حضور بر روی کره خاکی ، به دنبال پاسخ سوالاتی بود که درباره خلقت و آفریننده  ان داشت . در این جستجوگری به هر انچه گمان می کرد به منظور او نزدیک است چنگ می زد و همچون باوری تزلزل ناپذیر انرا حفظ می نمود. دستاوردهای بشر اولیه اولین باورهای خرافی را پدید اورد. خرافات اولیه به وجود خدایان و و دلایلی برای حوادث طبیعی منحصر می شد و با پیشرفت زندگی انسان، این نوع باورها گسترش بیشتری پیدا کرد.گر چه خرافه ریشه در نادانی دارد اما پیشرفت علم هیچگاه خرافات را از بین نبرده بلکه به همان نسبت که علم پیشرفت کرده گستره باورهای خرافی نیز بیشتر شده و به ازای هر پرسشی که پاسخ داده شده ، چندین پرسش دیگر پدید امده که پاسخ دادن به انها باز موجب فرضیاتی که غالبا خرافه بوده و تا رسیدن به یقین بر افکار استیلا پیدا کرده است . به همین دلیل است که روز به روز بر دامنه خرافه گرایی افزوده می شود .

معنی لغت خرافه

خُرافه، واژه ای عربی است و ریشه آن «خرف» به معنای «چیدن میوه» یا «پیری و فرتوتی» است. نام پاییز هم در عربی «خریف» است که شاید از همین ریشه ها باشد. «خُرافه» مصدر این فعل است و اصطلاحاً بر «حکایت ساختگی و خنده آور» یا «عقیده فاسد و رأی باطل» اطلاق می شود.
پس به طور کلّی می توانیم خرافات را عبارت بدانیم از باورهای باطل و بی اساس که فاقد مبنای عقلی و علمی باشند. امّا ذکر این نکته ضروری است که خرافه نسبت به درجه فهم و بصیرت بشر، معنا می یابد و می تواند وجود داشته باشد. چه بسیاری از مسائل که به نظر ما خُرافه می رسند، امّا در دوره های قبل به دلیل محدود بودن علم بشر، معقول و مقبول بوده اند. مثلاً این عقیده که شکستن آینه شگون ندارد ، به نظر ما عقیده ای بی اساس، بچه گانه و خرافاتی به نظر می آید ؛ امّا باید اشاره کرد که در روزگار قدیم، مردم، تصوّر می کردند شکل و سایه و عکس انسان، قرین یا جزو روح انسان است و با شکسته شدن آینه نقش انسان، باطل می شود و در واقع، روح او صدمه می بیند. با این مقدمه، نمی توان بدشگون بودنِ شکستن آینه را در روزگار گذشته، خُرافه نامید ؛ بلکه این عقیده منطقی بوده است. منتها قرینه دانستن عکس با روح، نادرست بوده است. اما در این عصر که نور علم، چنین تاریکیهایی را زدوده است، اگر هنوز هم کسانی پیدا شوند که در شکستن آینه همان باور بدشگونی را داشته باشند، می توان آنان را خُرافی یا خرافاتی نامید.
خرافات، وقتی خرافات است که عقاید علمی در دوره زمانی و محیط جامعه موردنظر، بسط یافته باشد و حدّاقل، برگزیدگان و اندیشه مندان آن جامعه، باطل بودن آن «باور» را بدانند، وگرنه در صورتی که جامعه به تَبَع یک دسته مقدّمات (که ظاهر معقول دارند) بِدان باور رسیده باشد، نمی توان آن را خُرافات نامید. همچنان که هر باوری را که مبانی و دلایل آن برای ما ناشناخته است، نمی توان خُرافه نامید.
با این تعریف، می توان چنین گفت که عقیده قدما و مردمان قرون وسطا به تأثیر حرکت ستاره ها بر کارهای زندگی روزانه و طالع و بخت مردم، به موجب علم نجوم رایج آن زمان و به حکم عقاید قدیمی ای که هر ستاره را ربُّ النوعی می دانستند و اراده و میل و خشم و حسد را به آنها نسبت می دادند، کاملاً صحیح بوده و جنبه خرافی نداشته است ؛ 

اگرچه اساس علمی این باور، غلط بوده است.

باورهای خرافی، گاه از سرزمینی به سرزمینهای دیگر، راه یافته است. مردمان یونان قدیم به انجمنی مرکّب از خدایان دوازده گانه معتقد بودند و به این باور بودند سیزدهمین فرد که وارد شد، یکی از آنان را کشت و این مجلس را به هم زد و از همان روز، عدد «سیزده» منحوس و بدشگون گشت.
این عقاید با نفوذ عجیبی در تمام جهانِ متمدّنِ آن زمان، انتشار یافت و مردم به این عقیده گرویدند و از عدد سیزده می ترسیدند.

امروزه می دانیم که هر عدد، از واحدی به وجود آمده و بنابراین، به عنوان نمونه، سیزده با چهارده، تفاوتی ندارد ؛ امّا در دنیای متمدّن امروز هم برخی از افراد از ذکر عدد «سیزده» خودداری می کنند و این عدد را نحس می دانند و چون به آمد و نیامد داشتن این عدد باور دارند، پلاک «13» را هم «1+12» می نویسند.

خرافات و زندگی بشر

بیشتر خرافات با زندگی بشر، مناسبتی نزدیک دارند. اصل مسلّم، این است که انسان از قدیم ترین زمان، برای رفاه و آسایش خود و خویشاوندانش می کوشید و طالب مصون ماندن خود و آنان بود تا با استفاده از قوای خود و چنین باورهایی، از حوادث غیر طبیعی و طبیعی و نیروهای مافوق طبیعت، مصون بمانَد و چون دانش انسان اندک بود، به طلسم و مهره و وِرد و امثال اینها پناه می بُرد.


آیا خرافات، عصری اند؟

نکته در خور توجه، آن است که آیا خرافات به واسطه ظهور علوم، رو به تضعیف می روند و یا اینکه هر عصر، خُرافه جدیدی را با خود می آورد؟

تجربه بشر، نشان داده است که به واسطه پیشرفت زمان، خرافات نیز لباس کهن از تن به درمی آورند و با لباس و نام دیگر، ظهور پیدا می کنند. باورها، همواره جزء لاینفکّ فرهنگ عامّه اند و قلمرو فرهنگ عامّه، بسیار گسترده است. ذهنیات هر فرد، از: باورها، پندارها، اندیشه ها، سخنان و ادبیّات عامّه انباشته است. هر عصر و نسلی، خرافات خاصّ خودش را می پرورد ؛ امّا در کل می توان اذعان داشت که به هر اندازه که «علم گرایی» و «استدلال» و «تعقّل» و «لزوم تجربه» در جامعه ای بیشتر حاکم باشد، دامنه خرافات در آن جامعه محدودتر و شیوع و پذیرش آن نیز کم تر است. در چنین جوامعی، خرافات را بیشتر با کارکردِ طنز، سرگرمی، ادبیات داستانی و گزارش تاریخ، می توان یافت.